آسیانیوز ایران؛ فوتبال که اغلب به عنوان یک زبان جهانی از آن یاد می شود، توانایی قابل توجهی در بازتاب پویایی های اجتماعی-سیاسی یک کشور دارد. در ایران، تعامل بین فوتبال و سیاست برجسته است و نشان میدهد که چگونه عملکرد و پیشرفت تیم ملی فوتبال اغلب با فضای سیاسی، حکمرانی و سبک رهبری آن زمان همخوانی دارد. در سالهای اخیر، تیمهای ایرانی با چالشهای متعددی مواجه بودهاند. از یک سو، جوانان ایرانی با استعدادی در عرصه فوتبال ظهور کردهاند که نشاندهنده پتانسیل بالای کشور در این حوزه است. اما از سوی دیگر، عدم مدیریت منابع مالی و تصمیمات مدیریتی نابجا و مهمتر از همه معضل دلالی در فوتبال ایران نه تنها بر روی عملکرد تیمها در مسابقات آسیایی تأثیر گذاشته بلکه بر روی روحیه و انگیزه جوانان نیز اثر منفی داشته؛ مثلا نیمه دوم بازی استقلال با الهلال را به یاد بیاورید. سعودیها برای قویت تیمشان، نیمار را وارد بازی میکنند و تعویض استقلال هم میشود آرمان رمضانی! چه بر سر ایران آمده واقعا؟!
در واقع فوتبال به عنوان یک نمایشگر اجتماعی، میتواند به ما بگوید که چه چیزی در دل جامعه میگذرد. وقتی تیم ملی یا باشگاههای ایرانی در رقابتهای آسیایی موفق عمل میکنند، این موفقیتها به نوعی امید را در دل مردم زنده میکند. شاید اصلا فوتبال دلخوشی نسلیست که در یک ویرانه اقتصادی، روز را شب میکند و هر از چندگاهی میتواند جوانان به آیندهای روشنتر امیدوار کند و حتی ممکن است این موفقیتها باعث افزایش علاقهمندی به ورزش و فعالیتهای گروهی شود. اما زمانی که نتایج ضعیف باشد، احساس یأس و ناامیدی در جامعه گسترش پیدا میکند و این موضوع میتواند تأثیرات منفی بر روی روحیه عمومی داشته باشد. این مقاله به بررسی بافت تاریخی چشمانداز سیاسی ایران، بهویژه در دوران ریاستجمهوری سید محمد خاتمی، محمود احمدینژاد، و حسن روحانی میپردازد و اینکه این دورهها چگونه با پیشرفت و عملکرد تیم ملی فوتبال ارتباط دارند:
عصر خاتمی: امید و هماهنگی
در دولت اصلاحات سید محمد خاتمی (1997-2005)، ایران موجی از خوش بینی و اصلاحات سیاسی را تجربه کرد. مشخصه دولت خاتمی، تلاش برای ارتقای جامعه مدنی و افزایش مشارکت سیاسی بود که در میان جوانان و ملت نیز طنین انداز شد. نظریه گفتگوی تمدنها توسط محمد خاتمی مطرح شد. او در اصل ایده گفتگو میان ملل را به عنوان واکنشی به نظریه جنگ تمدنهای ساموئل هانتینگتون مطرح ساخت. عبارت گفتگوی تمدنها بعد از اینکه سازمان ملل متحد در بیانیهای، سال ۲۰۰۱ را سال گفتگوی تمدنها نام نهاد مشهور شد. در همین دوره، اقتصاد ایران شکوفا شد و نزدیک به 8 درصد رشد سالانه را تجربه کرد و در نتیجه فضایی را برای رشد استعدادها در بخشهای مختلف از جمله ورزش ایجاد کرد. در همان زمان، تیم ملی فوتبال ایران با حضور بازیکنان افسانهای مانند علی دایی، کریم باقری، مهدی مهدوی کیا، وحید هاشمیان، خداداد عزیزی و احمد عابدزاده و سایرین که تأثیرات قابل توجهی در لیگهای بینالمللی، بهویژه بوندسلیگا آلمان داشتند، پیشرفت قابل توجهی را تجربه کرد. هماهنگی در کابینه خاتمی، منعکس کننده یک هدف جمعی بود که امکان سرمایه گذاری استراتژیک در فوتبال و ایجاد فضایی را فراهم می کرد که در آن ورزشکاران می توانستند برتر باشند. در اینجا، فوتبال به منبع غرور و اتحاد ملی تبدیل شد و آرزوهای گسترده تر جامعه مشتاق پیشرفت را بازتاب داد. از صعود خاطره انگیز ایران به جام جهانی 1998 فرانسه به عنوان حسن مطلع این دوره، و همچنین از صعود قاطعانه تیم ملی به جام جهانی 2006 آلمان به عنوان حسن ختم این دوران می توان نام برد.
دوران احمدی نژاد: افول و تفرقه
ریاست جمهوری بعدی محمود احمدی نژاد (2005-2013) نشانگر انحرافی آشکار از دوران خاتمی بود. دولت احمدی نژاد به دلیل عدم دقت فکری و انتصاب افراد در پست های کلیدی بر اساس وفاداری و نه تخصص مورد انتقاد قرار گرفت. تأثیر آن بر حکومت و روحیه ملی محسوس بود؛ زیرا کشور با چالش های اقتصادی و انزوای سیاسی مواجه شده بود.اظهارات جنجال برانگیز، هزینه زا و بی دلیل رییس جمهور، که توسط مشاورانی ناآگاه به او دیکته می شد، صدای اصولگرایان سنتی را نیز درآورده بود. همزمان تیم ملی دچار افت شده بود. غیبت ستارگانی که یادآور نسل قبل بودند، بدتر شدن کیفیت و رقابت فوتبال ایران را برجسته تر می کرد. باخت به عربستان سعودی در تهران، و بالطبع آن برکناری سیاسی علی دایی از سرمربیگری تیم ملی، همراه با ناکامی در راهیابی به جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی، نشان دهنده همبستگی نگران کننده بین سوء مدیریت سیاسی دوران احمدی نژاد و وضعیت فوتبال در ایران بود. گسست بین دولت و مردم محسوس بود، زیرا آرزوها چه در زمین و چه در حوزه سیاسی-اجتماعی از بین رفتند.
دوران روحانی: تثبیت و ساختار
در مقابل، ریاست جمهوری حسن روحانی (2013-2021) باعث احیای محتاطانه و در عین حال قابل توجه شفافیت نسبی و همکاری در داخل حکومت شد. دولت روحانی که با رویکردی تکنوکراتیکتر شناخته می شد، هدفش تنظیم مجدد جایگاه ایران در صحنه جهانی از طریق تعامل دیپلماتیک، بهویژه با غرب بود. این دوره با تعهد به اصلاحات اقتصادی و تلاش برای کاهش تحریم های بین المللی شناخته می شود. با مدیریت کابینه عملگرای روحانی، فوتبال ایران بار دیگر شکوفا شد. انتصاب راهبردی مربیان مستعدی مانند کارلوس کی روش جان تازه ای به تیم ملی دمید. واحد منسجمی که تحت هدایت کیروش پدیدار شد، گواهی بر مدیریت مؤثر وی بود و با تمام انتقادات مربیان داخلی، وی بر کار گروهی نسبت به تکروی و قدرت فردی ستارگان تأکید بیشتری داشت. توانایی این تیم در رقابت با حریفان قدرتمندی مانند اسپانیا و پرتغال، منعکس کننده ثبات سیاسی و شایستگی سازمانی بیشتر در دوران دولت روحانیست. ارتباط فوتبال و احساسات عمومی رابطه بین تیم ملی فوتبال ایران و افکار عمومی را نمی توان اغراق کرد.فوتبال، پلتفرمی منحصر به فرد برای هویت جمعی و بیان احساسات یک ملت ارائه می دهد. در طول دورههای هماهنگی سیاسی، تیم ملی اغلب عملکرد خوبی داشت و از آرمانها و تمایل مردم برای به رسمیت شناختن بینالمللی بهره میبرد. در مقابل، در زمان اختلافات سیاسی، تیم فوتبال اغلب تبدیل به قربانی سرخوردگی و سرخوردگی عمومی می شد. این ارتباط مخصوصا مربوط به جوانان ایران است که اغلب به فوتبال به مثابه دنیای کوچک امیدها و چالش های خود می نگرند؛ با بهبود عملکرد تیم ملی تحت رهبری سیاسی باثبات، روحیه عمومی نیز افزایش یافته و در نهایت به به وحدت بیشتر و تقویت غرور ملی منجر می گردد.
نقش مربیگری در شکل دادن به ثروت تیم ملی فوتبال ایران را نمی توان نادیده گرفت. مربیانی مانند کارلوس کی روش نه تنها زیرکی تاکتیکی به ارمغان آوردند بلکه بر نظم، استراتژی و کار تیمی نیز تاکید داشتند. چنین سبک های رهبری با حکمرانی مؤثر طنین انداز می شود، جایی که همکاری و اتحاد برای موفقیت ضروریست. توانایی یک مربی در شکلدهی گروهی متنوع از بازیکنان در یک واحد منسجم، نشاندهنده اثربخشی رهبران سیاسی است که اجماع را در بین مدیریت خود پرورش میدهند.
فلسفه های مربیگری متفاوت در رژیم های مختلف سیاسی، منعکس کننده اخلاق سیاسی آن زمانه است. به عنوان مثال، تمرکز قبلی بر درخشش فردی در دوران خاتمی به رویکردی جمعی تر در دوران روحانی تبدیل شد که نشان دهنده تغییر به سمت وحدت در میان چشم اندازهای سیاسی در حال تغییر است.
نمادگرایی فوتبال در سیاست جهانی
علاوه بر این، فوتبال به عنوان دریچه ای عمل می کند که از طریق آن می توان سیاست جهانی را هدایت کرد. موفقیت یا شکست یک تیم ملی اغلب منعکس کننده جایگاه بین المللی و پویایی ژئوپلیتیک گسترده تر یک کشور است. در ایران، موفقیتهای تیم ملی فوتبال در دورههای اصلاحات و ثبات اغلب به عنوان نماد هویت و غرور ملی مورد استفاده قرار میگیرد، در حالی که شکستها به عنوان بازتابی از مبارزات ملت در جبهههای مختلف تلقی میشود. برعکس، زمانی که تیم ایران عملکرد تحسین برانگیزی داشت، روایتی متضاد با برداشتهای خارجی از کشور ارائه کرد و تصویری از انعطافپذیری و توانایی ارائه کرد. پیروزی های میدانی مایه وحدت و وسیله ای برای اثبات هویت ملی در مواجهه با چالش های بین المللی شد.
نگاه به آینده: آینده فوتبال و سیاست در ایران
از آنجایی که ایران از نظر سیاسی به تکامل خود ادامه می دهد، خط سیر تیم ملی فوتبال آن اهمیت زیادی خواهد داشت. تعامل بین حکومت سیاسی و دستاوردهای ورزشی همچنان یک روایت قدرتمند است که هویت ملت را در آینده شکل خواهد داد. برای رهبران سیاسی آینده بسیار مهم است که ارزش اجتماعی فوتبال و پتانسیلی که برای تقویت وحدت و تعامل بین المللی دارد را بشناسند. در نتیجه، رابطه بین فوتبال و سیاست در ایران چارچوب قانعکنندهای برای درک پویاییهای اجتماعی گستردهتر فراهم میکند. هر دوره ریاست جمهوری نه تنها در چشم انداز سیاسی و اقتصادی، بلکه در عرصه ورزش نیز اثر خود را بر جای گذاشته است. درسهای آموختهشده از این تعامل بر اهمیت رهبری مؤثر، انسجام اجتماعی و پتانسیل ورزش بهعنوان نیروی متحدکننده در زمان چالش و پیروزی تأکید میکند. با پیشروی ایران، امید این است که رابطه همزیستی بین حکومت و فوتبال بتواند آینده روشن تری را هم برای ملت و هم برای مردمش ایجاد کند.
در کنار این مسائل، مدیریت فدراسیون فوتبال ایران نیز یکی از بزرگترین چالشهاست. مهدی تاج و تیم مدیریتی او بارها به دلیل تصمیمات نادرست و عدم برنامهریزی مناسب مورد انتقاد قرار گرفتهاند. به نظر میرسد که فدراسیون فوتبال ایران بیشتر از آنکه به فکر پیشرفت و توسعه فوتبال باشد، به دنبال حفظ وضع موجود است. برنامهریزی برای کاهش سقف بودجه فصول بعد نیز نشاندهنده عدم توانایی در مدیریت منابع مالی و نادیده گرفتن نیازهای واقعی تیمهاست. این نوع مدیریت شاید مشتی نمونه خروار سایر مدیران هم باشد که نه تنها به ضرر تیمهای ملی و باشگاهی تمام میشود، بلکه میتواند آینده ایران را نیز به خطر بیندازد.
شاید آن روز که برانکو گفت فوتبال ایران به زودی آماتور میشود، خیلی مورد انتقاد قرار گرفت اما خب آنچه که امروز میبینیم نموداری از پسرفت است. همین که مثلا ضربه سر رامین رضاییان به تیر دروازه الهلال میخورد و یک حسرت دست جمعی طوری خود را بروز میدهد که انگار گل زدن به تیمهای عربی برای ما آرزو شده!!! در واقع، فوتبال ایران نیازمند یک بازنگری اساسی در ساختار مدیریتی خود است. باید توجه بیشتری به جوانان و استعدادهای نوظهور شود و امکانات و زیرساختهای لازم برای پرورش این استعدادها فراهم گردد. همچنین، شاید بهتر باشد که به جای کاهش بودجه، سرمایهگذاری بیشتری در حوزه فوتبال انجام شود، البته شاید توقع ما سرمایه گذاری میلیارد دلاری مثل عربستان نباشد؛ اما خوب میدانیم که با وجود تمام محدودیتهای اقتصادی باز هم به اندازهای سرمایه در این کشور هست که بتوان خاک این فوتبال را حاصلخیزتر کرد. تجربه همین همسایههای عربیمان نشان داده که سرمایهگذاری در ورزش میتواند به توسعه اقتصادی و اجتماعی کمک کند. فوتبال باید به عنوان یک ابزار برای ایجاد امید و انگیزه در جامعه مورد استفاده قرار گیرد. اگر ما بتوانیم با برنامهریزی صحیح و مدیریتی کارآمد، از پتانسیلهای موجود بهرهبرداری کنیم، نه تنها فوتبال بلکه کل جامعه میتواند از این پیشرفتها بهرهمند شود. امید است که با تغییر نگرشها و رویکردها، شاهد روزهای روشنی برای ایران و جوانان این سرزمین باشیم.