به گزارش آسیانیوز، فنلاند در حالی برای چهارمین سال پیاپی، عنوان خوشحال ترین کشور جهان را به خود اختصاص داد، که به نظر می رسد همه معیارهای لازم برای افسردگی را داراست.
تابستانهای آن کوتاه و زمستان هایش سرد و طولانی است. در برخی مناطق، تابستانها خورشید اصلا غروب نمی کند و شب مثل روز روشن است. در حالیکه در زمستان ماهها خورشید اصلا طلوع نمی کند و تاریکی مطلق حاکم است.
بیشتر خاک فنلاند لم یزرع است و انقلابات طبیعی در ملیونها سال قبل، خاک حاصلخیز آن را با خود برده است. سه چهارم این کشور را جنگلهای توندرا و تایگا تشکیل می دهند و مردم ناچارند با کشت بهینه، غذای خود را از اندک خاک قابل کشاورزی به دست بیاورند.
مطامع ژئوپولتیک آن همیشه روی سر این کشور کوچک سردسیر است. مهم نیست چه کسی در مسکو بر سر کار است، تزارها، بلشویک ها و یا دار و دسته پوتین! حساب کتابهای استراتژیک همه یکسان است و از منطقی مشابه پیرو می کند:
فنلاند در خط مقدم شرق و غرب قرار دارد و آنقدر به سن پترزبورگ نزدیک است که در صورت جنگ هر نیروی مهاجمی به راحتی می تواند از آنجا پایتخت تزارها و دومین شهر روسیه را تهدید کند. این بدین معناست که ترجیح استراتژیک مسکو همیشه این بوده که فنلاند را به عنوان خاکزیز دفاعی داشته باشد.
با این وضع فنلاند در ابتدای قرن بیست، استقلالش را از دهان اژدها بیرون آورد و در طول جنگ سرد هم با اتخاذ یک سیاست ظریف با لطایف الحیل کوشید، توسط مسکو بلعیده نشود.
سویه اصلی سیاست بازدارندگی فنلاند مبتنی بر اعتمادسازی و اطمینان بخشی بود. این کشور ماهیتا غربی هم دمکراسی داشت و هم اقتصاد بازار، اما در انتخاباتها فضا به گونه ای مهیا می شد که نیروهای ضد مسکو و احزاب دست راستی، سکان قدرت را به دست نگیرند و گزک به دست مسکو داده نشود.
این رویه آنقدر جا افتاد که اصطلاح "فنلاندی شدن" همان زمان باب شد. فنلاندی شدن یعنی وفاداری به هنجارهای دمکراتیک و مقتضیات بازار آزاد در عین بیطرفی استراتژیک میان غرب و شرق.
صد البته این بیطرفی مستلزم قدری کج و کوله کردن هر دو بود: هم دمکراسی قدری دستکاری می شد و هم در تجارت خارجی، سهم ویژه شوروی حفظ می شد. قسمی تشویق و تطمیع برای اینکه خیالهای بد را از سر درکند!
این سیاست امروز هم به نحوی ادامه دارد. مناقشه بر سر عضویت فنلاند در ناتو پایان نیافته و از قضا اکثریت مردم بر اساس درک عمیقی که از منافع ملی دارند، علیرغم جهت گیریهای غربی، موافق ورود به این اتحادیه سیاسی و نظامی نیستند.
این نکته ای است که میان مردم و سیاستمداران بر سر آن در سطح وسیعی اجماع وجود دارد، مثلا مردم در زمان جنگ سرد نیک آگاه بودند که تحدید دمکراسی و اعطای برخی مشوقهای مالی به روسیه، ابزاری در دست سیاستمداران برای تحکیم قدرت و ثروت اندوزی نیست، بلکه بهایی است که باید برای استقلال کشورشان بپردازند.
در دهه های اخیر فنلاند رشد اقتصادی مداوم و سریعی را طی کرده و به کشوری صنعتی تبدیل شده است.
---------------
بیشتر بخوانید
چرا تهران افسرده و بی درو پیکر شد؟
-----------------------------
مجموعه صنعتی نوکیا، برندی بود که در دهه نود نام فنلاند را با انقلاب دیجیتال و تمدن اطلاعات بنیان جدید عجین کرد. رشد اقتصادی فنلاند به معنای واقعی کلمه یک توسعه کیفی و متوازن بود و دربرگیرنده تمام چیزهایی که اسباب رضایت جوامع را فراهم می سازند. از نبود فساد گرفته، تا آموزش و درمان رایگان و قوه قضائیه مستقل و دمکراسی راستین و جامعه مدنی پویا و امید به آینده.
به همه اینها باید رهبری زنانه و جوان فنلاند را هم افزود که نقشی سترگ در تلطیف مدیریت سیاسی و مفاهمه و درک بیشتر با نیروهای اجتماعی دارد.
به جای "فنلاندی شدن" زمان جنگ سرد که انتخابی ناگزیر در برابر تقدیری محتوم بود، اکنون می توان با گسترش دید از راه فنلاندی و تجربه فنلاندی توسعه سخن گفت. راه فنلاندی یعنی توسعه شادمانه و رضایت بخش.
بی گمان در بررسی این مسیر، مدیریت سیاسی جامعه که توان تبدیل تهدیدها به فرصت را دارد، جای ویژه ای دارد.
همدلی و وفاق اجتماعی به عنوان ابزاری که امکان مفاهمه میان دولت و ملت را میسر می کند، بخشی به هنر این مدیریت باز می گردد.
فنلاندیهای صلح طلب و اهل مماشات، به معنای واقعی وطن پرست هم هستند. آنها در جنگ زمستان در سال 1940 شش ماه تمام به امید رسیدن کمک از سوی متحدان غربی، در برابر تهاجم ارتش سرخ ایستادند و نشان دادند پای جنگ بیاید وسط، اهل دفاع هستند، حتی در جنگی نابرابر و در برابر یکی از بزرگترین ارتش های عالم./
نویسنده: صلاح الدین خدیو