آسیانیوز- یکی از شاگردان او شهید بهشتی بود که پس از انقلاب ۱۳۵۷ بدون سابقه تحصیلات حقوقی و تجربه قضایی، رئیس دیوان عالی کشور شد، در حالیکه تحصیلات ایشان در دانشکده الهیات در رشته معقول بود و پایاننامهاش را با عنوان «بساطت یا ترکیب جسم در فلسفه اسلامی» با استاد محمود شهابی گذرانیده بود.
استاد دیگر ما در دانشکده حقوق، استاد سید محمد مشکات بود که او هم در دانشکده الهیات فلسفه و به ما در رشته قضایی فقه درس میداد و در دوران دکتر مصدق، نایبالتولیه قم شده بود و مهمترین خدمت او وقف کتابهای خطی فراوانش به دانشگاه تهران بود که کتابخانه مرکزی دانشگاه بر اساس آن شکل گرفت. استاد دیگر ما دکتر علیاکبر شهابی بود که در دانشکده حقوق ادبیات عرب میآموخت و در دانشکده الهیات درسهای مختلف میداد. من تقریبا همه استادان دانشکده الهیات را دیده بودم. استاد سید محمدکاظم عصار، در فلسفه، استاد بدیعالزمان فروزانفر در ادبیات و استاد محمدعلی حکیم شیرازی در عرفان برترین بودند.
من در فلسفه و عرفان محضر شش تن از استادان این دانشکده را درک کردم: استاد عصار، حکیم شیرازی، شهابی، دکتر مهدی حایری یزدی، مشکات، جواد مصلح، ولی هیچوقت به درس شهید مرتضی مطهری که به کمک دکتر سیدحسین نصر در آنجا استخدام شده بود و منظومه تدریس میکرد، نرفتم. البته در دیگر رشتهها دکتر مهدی حمیدی شیرازی و دکتر احمد ناظرزاده کرمانی در ادبیات فارسی و استاد سیدمحمدباقر سبزواری و دکتر آذرتاش آذرنوش استاد ادبیات عرب جایگاه خود را داشتند.
نام خانوادگی استاد سبزواری، در شناسنامه مولوی عربشاهی بود. من شرح حال او را در مؤخره یادنامه پدرم که به همت احمد نیکوهمت چاپ شده، نوشتهام. نام خانوادگی قبلی و اصلی آذرتاش آذرنوش هم در شناسنامه چیز دیگر بود و چون عرق ایرانی داشت، آن را به آذرنوش عوض کرد، مثل شاعر نامور مهرداد اوستا که طلبهای با نام خانوادگی محمدتقی رحمانی یاراحمدی بود و پس از فراغت از دوره کارشناسی در دانشکده الهیات، خود را در جو فرهنگی باستانگرایانه عصر پهلوی مهرداد اوستا نامید.
آذرتاش اهل روستاهای قم در حوالی خوش آب و هوای کهک بود. دکتریاش در ادبیات عرب را از فرانسه گرفته بود. چون به ایران آمد، در دانشگاه تهران به کار مشغول شد. مایل بود در دانشکده ادبیات تدریس کند، اما دانشکده ادبیات با حضور دکتر فیروز حریرچی اعلام نیاز نکرد و آذرنوش به خلاف میلش به دانشکده الهیات رفت. درست مانند تبعیدیهای دیگری چون دکتر مهدی حمیدی شیرازی شاعر بزرگ که چون خود را از دیگر ادیبان و شاعران برتر میدانست، رقیبان، او را به دانشکده ادبیات راه ندادند و به دانشکده الهیات در حقیقت تبعید کردند. همچنین دکتر امیرحسین آریانپور که از دانشکده حقوق و علوم سیاسی به دانشکده الهیات و معارف اسلامی تبعید شده بود و ترجمه او از کتاب «سیر فلسفه در ایران» تألیف علامه اقبال لاهوری ثمره حضور او در آن دانشکده است. آریانپور که تفکرات عمیق اجتماعی و سوسیالیستی داشت، در آن دانشکده با شهید مرتضی مطهری که تقریرات علامه طباطبایی را در رد تفکرات الحادی چاپ کرده بود، درگیر شد که من در یادنامه آریانپور که به همت خواهرزادهاش دکتر مهرداد مشایخی چاپ شد، به آن سوابق اشاره کردهام.
پیش از آمدن آذرتاش به دانشکده الهیات، رییس گروه ادبیات عرب در آن دانشکده استاد سیدمحمدباقر عربشاهی سبزواری از شاگردان داییاش سیدحسین عربشاهی در سبزوار، ادیب نیشابوری اول در مشهد و میرزاطاهر تنکابنی در تهران بود. پسر او مهندس محمدعلی مولوی عربشاهی از اصحاب دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و شخص دوم حزب ملل اسلامی به زعامت سیدمحمد کاظم بجنوردی بود که پس از لو رفتن حزب، بجنوردی به اعدام محکوم شد، ولی مولوی به عراق فرار کرد.
آذرتاش چون به ریاست گروه ادبیات عرب رسید، نظم و نسق بهتری به این رشته داد. بهعلاوه چند سالی هم سردبیر فصلنامه آن دانشکده با نام مقالات و بررسیها شد که من هم در آن فصلنامه در زمان سردبیری دکتر هادی عالمزاده چند مقاله نوشتهام، از جمله مقالههایی در شرح حال دو تن از استادان فلسفه آن دانشکده: علامه سیدمحمدکاظم عصار و دکتر مهدی حایری یزدی. آذرتاش همچنین عضو شورای مرکزی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی به مدیریت سیدمحمد کاظم بجنوردی بود.
استاد برجسته عرفان دانشکده الهیات، استاد محمدعلی حکیم شیرازی صاحب کتاب دوجلدی «لطایف العرفان» بود و استادان ما در فلسفه از جمله آیتالله سیدرضی شیرازی بر او شاگردی کردهاند. او در زمان قطبیت دکتر عبدالحمید گنجویان شیخ طریقت ذهبیه در تهران به مرکزیت خانقاه ذهبیه در سهراه امین حضور تهران بود و چنانکه من در مقدمه قصیده اتوبیوگرافیکال امین نوشتهام، قدرت انخلاع روح و به اصطلاح موت ارادی با خلع و لبس داشت. همدرس قدیم فلسفه ما استاد منوچهر صدوقی سها، کتابی منفرد در حق او نوشته است با عنوان «صوفی صومعه عشق» که شرح احوال جامع آن نادره مرد عالم عرفان نظری و عملی است.
من از دانشکده حقوق در کلاس درس بعضی از استادان دانشکده الهیات از جمله کلاس اصول فقه استاد محمدصادق محمدی حاضر میشدم و تقریرات درس او را به خط خود داشتم که به پسرم سیدصلاحالدین امین دادم. نیز در مقدمهای که بر کتاب سفینه فرزان سامانی (سامانینژاد، ورودی ۱۳۴۵ دانشکده الهیات) نوشتهام به آن اشاره کردهام و آن مقدمه هم به همت پسر شاعر، حسین سامانینژاد به انگلیسی ترجمه شده است.
این مختصر از باب تجدید خاطرات پنجاه و چند سال پیش اکنون در آبان ۱۴۰۲ در شهر گلاسگو بر قلم رفت.