آسیانیوز - درسراسر بیانات ایشان یک نکته مغفول است، یک نکته بسیار بیاهمیت (!)، که شاید بهتر باشد به سیاق سخنرانی ایشان در قالب یک پرسش مطرح شود: «آیا قدرتهای جهانی به ملتها اجازه میدهند مستقلاً هر راهی را که برای کشورشان مفید ارزیابی میکنند در پیش بگیرند؟ آیا این اصل که راهحل صحیح از دل ارزیابی صحیح از واقعیات استخراج میشوند، در مقابل کسانی که نقش چه بسا تعیینکننده قدرتهای جهانی را نادیده میگیرند، صادق نیست؟»
پُرواضح است که زمزمههای انقلاب درسال ۱۳۵۶ و کم وبیش با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» آغاز و با قیام شکوهمند مردم در روزهای ۲۱ و۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷، به پیروزی و... سپس به استقرار نظام فعلی منجر گردید. آیا مردم اگر هم در مفاهیمی همچون «آزادی» و مهمتر از آن «جمهوری اسلامی»، شناخت و اشتراک نظر نداشتند، درمفهوم استقلال هم نداشتند؟ آیا مفهوم استقلال «نه گفتن» به قدرتهای جهانی نبود و نیست؟
قطعاً آنگونه نقاب از چهره «لانه جاسوسی» برداشتن حرکتی متعارف و جهانپسند نبود، اما این شکل برخورد تا چه حد نافی ماهیت و ذات سرکرده قدرتهای جهانی بود؟
آیا قدرتهای جهانی درطول تاریخ، از بدو پیدایش نامیمونشان تا کنون، درصدد نبوده و نیستند که غیرخودیها را به انواع بردگیها بکشانند؟... و اگر پاسخ تمام این پرسشهای ساده، خلاف ادعاهای اوست، دکتر نیلیها هم آرزوی حکمرانیای را در سر میپرورانند که مرده بهدنیا میآید زیرا: در تشخیص موقعیت تاریخی جهان امروز سخت در اشتباه هستند!
گرایش پرشتاب قدرتهای جهانی به میلیتاریسم، بهترین گواه عزم به غایت جزم آنان است، در لگدمال کردن استقلال «مادران عزیز و مهربان!» این عزم جزم، ناشی از افشاء سیاستهایی است که از طریق نسخهنویسیهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، یعنی دو بال پرواز اقتصاد سیاسی حکمرانی سرمایهداری جهانی، نوشته میشود، همگی در یک سوگیری واحد، بقاء و گسترش قدرتهای جهانی از یک طرف و نابودی و انهدام سایر کشورها از طرف دیگر!