آسیانیوز - به گواه شواهد غیرقابل انکار، بههم خوردن توازن قوا و از آن مهمتر باورها، چه درست چه نادرست، به بهبود زندگی انسانها منجر نگردیده است. رنگ باختن مبارزات کارگری علیه ستم طبقاتی بهویژه در ابعادی جهانی، منجر به پررنگتر شدن مبارزه علیه سایر ستمها شد: ستمهای: نژادی، قومی، ملی، جنسی، دینی و مذهبی و... از همه مهمتر ایدئولوژیک. لازم به توضیح نیست که هرکدام از عناصر این مجموعه خود داستانها و روایاتی دارند به درازنای تاریخ بشر!
در عمل، در ابعادی جهانی، مشاهدات میدانی گواه بر این است که تشکلهای کارگری تضعیف و حتی نابود شدند و تشکلهایی حول رفع ستمهای برشمرده تقویت و روبهگسترش گذاشتند. جای تأکید دارد که در کشور خودمان، اساساً تشکلهای کارگری مستقل که اصلاً وجود نداشتند، سایر تشکلها یا در صحنه مبارزات در جامعه کاملاً غایب بودند و از حاضران هم آنچه بود و هر از چند گاهی موسمی و به مناسبتهایی سرکی میکشیدند و خودی نشان میدادند، بالفور جمع میکردند و غیبشان میزد و حضور پایدار و مستمری نداشتند که لازمه اثرگذاری است، اما آن «باور» و ذهنیت کم وبیش وجود داشت که قطعاً از قاعده کلی پیروی کرد.
یکی از دستاوردهای قابل توجه مدرنیسم، تأکید بیشترِ ذهنی و عینی بر سازمان، سازماندهی، ایجاد تشکل و تشکیلات است. اوج دستاورد این عصر که قدمتی قریب ۵ سده دارد، پیدایش احزاب سیاسی است. بزرگترین آموزه این دوران این است که برای به مقصد رساندن هربار، تمرکز نیروها لازم است که خود نیازمند برنامه، برنامهریزی و... نهایتاً ایجاد، عضوگیری، تشکل و به نوعی شرکت و شراکت است.
آن دوره سپری شد که هر خانواده کشاورز، با کار روی قطعه زمینی و دارا بودن ۴-۵ رأس گاو و گوسفند و چهارپا و ۱۰-۱۵ مرغ و خروس و ماکیان، چشم به آسمان بدوزد و امورات خود را بگذراند. امروزه رمز چیرگی بر مشکلات در آرایش و سازماندهی و روزآمد کردن هرچه بهتر عوامل دخیل در آن پروسه، نهفته است.
امروزه روز، قدم به قدم ما با سازمانها روبهرو هستیم. از بیداری آغازین تا خوابی ابدی. بالطبع مبارزین علیه انواع ستمهای برشمرده نیز فعالیتهای خود را در قالب تشکلهایشان پیش میبرند، اما، سرآمدان قدرت، کم و بیش، از این مبارزات هراسی در دل ندارند که جای خود، گاهی هم دم میدهند به کوره آن!
آنچه این مبارزات را کماثر و بیخطر کرده، واگرایی بینشان است. همگرایی در قرابت به ریشهها حاصل میگردد و واگرایی در نزدیکی به شاخهها. همگامی بشر در هنگامه بروز مصیبتها را ـ که در مبارزه با پندمی کرونا به رأیالعین حادث شد ـ باید قدم به قدم به همبستگی دائم برای برپاداشتن زندگی در جامعهای بهتر تبدیل کرد.
جماعتی علیه ایجاد هرگونه محدودیت نسبت به سقط جنین، برپا میخیزند، اما زورشان زیاد نیست! چرا نیست؟ چون به این مهم توجه ندارند که اساساً پروسه باروری ازصفر تا صداَش، از حمایتهای لازم برخوردار است یا نه، به نفع مادر و خانواده تدوین شده است یا نه؟
از سویی دیگر تشکلی به حمایت از مادران باردار از ابتدا تا انتها، نظر داد. شعارشان این است: مادران باید فارغ از هرگونه دغدغه روند بارداری بهسر ببرند، تغذیه، دارو، مراحل قبل و بعد از زایمان باید کاملاً تأمین باشد. بسیار عالی! اما آیا آن خانواده اساساً به سامان است؟ از رفاه، آموزش، بهداشت ودرمان، اوقاتی برای تفریح و سفر و آیندهای مطمئن برخوردار است؟ حال فرض کنیم سازمانهایی هم باشند که به این مهم بپردازند! با انواع نابهسامانیهای نژادپرستانه، قومگرایانه، جنس و جنسیتستیزانه و بالاخره تبعیضآمیز چه باید کرد؟
وقتی آنچه در قالب یک حزب باید فعالیت کند، در قالبهای تشکلهای مستقل و شاید هم پراکنده و دور از هم، به فعالیت میپردازند، در نوعی افتراق سرمیکنند، به گونههای متنوع به پارههایی از اصطکاکهای بین گروهی برمیخورند و تمام اینها از توان مبارزاتیشان میکاهد و بهقول اصطلاح رایج: «دشمن شاد کن است!»
درس بزرگ تاریخی بشر، آنقدر بدیهی است که نادیده گرفته میشود: «تمرکز قدرت، خودی و غیرخودیآفرین است!» این تمرکز از بین نمیرود، مگر اینکه کاملاً منفک شود، بین اصحاب واقعیاش پخش شود و به مردم و طبیعت واگذار شود. صرفاً در این صورت کره خاکی و سرنشینان واقعیاش، نجات مییابند.