آسیانیوز - بر صفحه رایانه ی کتابی خود، روی تختخواب گزارش تلخ رخداد چرخبال رئیس جمهور ایران را دنبال می کردم که گزارش تلخ دیگری در باره درگذشت مهندس فریدون منتقمی چشمم را به خود خیره کرد.
من در روزگار نوجوانی دانش آموز مدرسه ایرانی دوبی بودم که در سفر به مونیخ مهندس فریدون منتقمی دبیر کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی را در پیش از انقلاب بهمن ١3۵۷ دیدم. تاثیر شخصیت برجسته این انسان با فرهنگ چنان بود که نوار انقلابی گروه « کُر» کنفدراسیون با دکلمه زیبا و رزم گونه ایشان از شعر « دیر است گالیا» ی هوشنگ ابتهاج را با خود به دوبی بردم و تکثیر کردم. چند سالی گذشت و انقلاب شد. رخدادهای پس از انقلاب من و نوجوانان را همچون ریگ بستر رود به این سو و آن سو می غلتاند.
با گشوده شدن پنجره دنیای مجازی به دنبال دوستان و شخصیت هایی که بر نوجوانی ام در مدرسه، تحصیل و سیاست تاثیر گذاشته بودند توانستم مهندس فریدون منتقمی را پیدا کنم. هنوز همچون گذشته شاداب و سر زنده و یا شاید برای ناخشنودی دشمن با هزاران اندوه خم به ابرو نمی آورد و تلاش سیاسی خود را در راه آرمان انسانی و پایبندی به اصول بشر دوستی ادامه می داد. هنگامی که از روزگار نوجوانی پیش از انقلاب مونیخ با ایشان به گفتگو پرداختم از من خواست برایش از همان روزگار و افرادی که در کنفدراسیون بودند بیشتر بگویم.
پس از آن با شناخت دقیق، با من گفتگوی مجازی را ادامه دادند. مانیفست زندگی این فرهیخته ی زاده شمال ایران کتاب قطوری با نام «یادمانده هایی از فریدون منتقمی» می باشد که چگونه به باور چپ رسیده است . من در کتاب خاطرات خود با نام « فانوس درون برج بندر» از سفر به آلمان، آشنایی با کنفدراسیون و سرانجام نامه به دبیر کنفدراسیون از مهندس فریدون منتقمی یاد کرده ام. در تماسی که با هم داشتیم چون کتاب من در ایران چاپ شده و هنوز در استرالیا به دلیل مخارج پست بدستم نرسیده بود چند صفحه از کتاب که در باره مونیخ پیش از انقلاب، کنفدراسیون و شخص مهندس منتقمی بود را از «پی دی اف» کتاب در سیدنی استرالیا « اسکن » گرفتم و برایشان فرستادم و قول دادم همینکه کتاب بدستم رسید به آلمان پست کنم. سرانجام دوستان از ایران به تازگی چند نسخه از کتاب را برایم به سیدنی آورده اند که بقول محمدحسین شهریار : « ولی حالا چرا... ».
مهندس فریدون منتقمی زاده ٣٠ ام اردیبهشت ١3٢3 در یک خانواده با فرهنگ در شهر گرگان چشم بر جهان گشود. من در سفر به گرگان در روزهای نخست انقلاب که دوستم رئیس رادیو تلویزیون گرگان بود در آشوراده از دکتر مقیسه ای شهروند پرآوازه گرگانی درباره فرهیختگی خاندان منتقمی آگاهی یافتم. مهندس فریدون منتقمی از روزگار کودکی با تاثیر پذیری از مادر گرامی خود اندیشه دفاع و همیاری با تهیدستان را فرا گرفت. مادر ایشان آموزگار مدارس در شهرهای کشور بود و کتاب های فرهنگیان چپ گرای ایران را خوانده و در کلاس درس پیش از انقلاب، با دانش آموزان به گفتگو می پرداخت. از آن روی فرزند فرهیخته ایشان مهندس منتقمی تحلیل گر توانمند رخدادهای سیاسی جهان، در آغوش مادری با فرهنگ پا گرفته بود.
به یاد دارم در همان روزگارِ نوجوانی در مونیخ فیلم « بانهوف زو»، فیلمی با نگرش و طرفداری از تهی دستانی که در ایستگاه قطار می خوابیدند و نگاهی انتقادی به کارخانه های بزرگی چون مرسدس بنز و غیره داشت نقل و نبات محفل دانشجویان چپگرا بود و من دانش آموز نیز دو بار همراه دوستان دانشجو ی کنفدراسیون به تماشای فیلم به سینما رفتیم .
مهندس فریدون منتقمی تسلط ادبی ژرفی بر زبان آلمانی و همچنین پارسی داشت که یقینا پارسی نویسی شیوا، وام گرفته ی آموزه های روزگار کودکی از مادر بود. قلم این مبارز سیاسی از کسی واهمه نداشت و درد ها را آشکار می کرد و بر ملاج زورگویان جهانی می کوفت. از گفتن حقایق شانه خالی نمی کرد و برای آنکه کسی خوشش بیاید نمی نوشت. او دفاع از تهیدستان را در سر لوحه گفتار، کردار و قلم خود داشت. تا یک هفته پیش از مرگ نه تنها در نشریات حزب خود بلکه در دنیای مجازی در تلاش بود و از منافع مردم خود پشتیبانی می کرد . این فرهیخته سیاسی از اعضای رده بالای کمیته مرکزی حزب کار ایران (توفان) بود.
مهندس فریدون منتقمی نه تنها بر باور خود تاکید داشت بلکه بخش هایی از سیاست خارجی ایران دولت سید ابراهیم رئیسی را نیز تایید می کرد. یاد این انسان آزاده ایران دوست تا همیشه در کاکل خاطرم خوش می درخشد و درگذشت او را به عدالت خواهان جهان تسلیت می گویم.