آسیانیوز - همیشه در این روزها که دورهای انتقالی است و کابینه دولت شروع بهکار میکند، در ایران حدود ۲ ماهی خلاء قدرت یا به تعبیری تحول و جابهجایی در قدرت وجود دارد. از اینرو بعضی از مدیران دولت سابق سعی دارند از فرصت تاریخی پیشآمده برای ابقاء خود یا یافتن جایگاه مناسب دیگری استفاده کنند.
در ذات قدرت جادویی نهفته است و در اغلب افراد هم زیر زبانشان این جادو مزه میدهد. بنابراین به هیچ عنوان حاضر به ترک مسندی که بر آن نشستهاند، نیستند حتی اگر مجبور به زیر پا گذاشتن عقیده، اصول، مرام و سلوک خویش باشند. البته در این زمینه استثناء هم وجود دارد و این یک اصل قطعی و جزمی نیست. دانشمند روشناندیش و پاکنفس معاصر ایرانی، دکتر مصطفی رحیمی کتابی سخت خوشخوان و پر محتوا تحت عنوان «تراژدی قدرت در شاهنامه» دارد که در آن به واکاوی نقش قدرت در فلسفه زندگی پرداخته است. مصطفی رحیمی مینویسد: «در بحث فیلسوفان از مهمترین انگیزههای روان آدمی دو عقیده مهم در میان است، راسل از قدرت میگوید و مارکس از ثروت.» رحیمی در این میان مانند برتراند راسل میاندیشد و عقیده دارد که «تاریخ، تاریخِ مبارزه برای کسب قدرت است، نه مطابق آنچه مارکس میگوید تاریخِ مبارزه طبقاتی، یعنی جنگ بر سر ثروت.»
در تمام جوامع، قدرت برای دارندگاناش مزایایی نظیر افتخار، اعتبار و منفعت فراهم میکند. بنابراین قدرت موضوع نبردی بیامان است. لیکن او قدرت را یکسر نفی نمیکند، چون برای اسباب آسایش و توسعه جامعه، دولتمرد باید دارای قدرت باشد. چنانکه میگوید: «کشور از وجود صاحب مقامی شجاع و کاردان در کنار صاحب قدرت اصلی فایده بسیار میبرد. تفاوت میان ایرانِ زمان امیرکبیر و ایران زمان میرزا آقاخان به اندازه فاصله جوانمردی و نامردی است. با اینکه هر دو در زمان یک سلطان بودهاند.» دکتر رحیمی البته در این کتاب بیشتر از آفات قدرت سخن میگوید، او مهمترین مسئله به انحراف کشیدن قدرت را چنانکه در ایرانِ حال حاضر نیز شاهدش هستیم، مسئله اطرافیان صاحب قدرت میداند و معتقد است هرگز هیچ صاحب قدرتی تنها و بدون بزرگان پیرامونش حکم نرانده است. انسان اصولاً تأیید را دوست دارد، بنابراین چاپلوسان و مداحان بیهنر همیشه پیرامون صاحب قدرت بودهاند که او را بیشتر در خواب غرور فرو برده و هم از این راه نان بخورند.
در همین فقره اخیر تغییر ناگهانی دولت سیزدهم، شاهد بودیم برخی مدیران با چه تعجیلی اقدام به بعضی عزل و نصبها کردهاند، از جمله در حیاط خلوتهایی نظیر شرکتهای معظم زیرمجموعه شستا (شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی) که آب و نانی برای خود و دوستان دست و پا کنند و در دوران فترت بیمنزل و منزلت نمانند. تا جایی که سرپرست ریاستجمهوری دولت سیزدهم طبق بخشنامهای رسمی کلیه دولتمردان را از آن برحذر داشت.
البته این تحولات منحصر به این دوره نیست و در دولتهای قبلی هم مسبوق به سابقه است. لازم به ذکر است این تلاشها در جهت حفظ قدرت با الگوهایی بعضاً متفاوت صورت میگیرد. چنانکه برخی مدیران دولت سیزدهم پیش از آنکه رئیسجمهور رسماً کابینه را به مجلس معرفی کند، سینه چاک کرده و از گزینه پیشنهادی وزارت متبوع با بیانیههایی نه فقط از جانب خود که از طرف کلیه اعوان و انصار و تشکلهای وابسته و غیروابسته حمایت میکنند. در این میان عدهای از کارگزاران، زیرکتر بوده و در خفا و پنهانی با رایزنیهایی در گروهها و تشکلهای مؤثر در جامعه بیانیه حمایت در طرفداری از وزیر پیشنهادی به مجلس جمع میکنند تا کارنامه همراهی موفقی در ذهن وزیر منتخب آتی داشته باشند. حیرتا که تلاش برای حفظ و تحکیم قدرت فرایندی چندبعدی و عموماً فریبکارانه است.
چنانکه گفته شد، مسئله قدرت در دیدگاه تاریخی الزاماً امری مذموم و نکوهیده نبوده است. مصطفی رحیمی بهدرستی یادآور میشود که: « قدرت چون ثروت، یکسر از مقوله بدیها نیست که بتوان به آسانی درباره آن حکم کرد. فریدون بی توسل به قدرت نمیتواند ضحاک را در بند کند. کیخسرو بی اریکه قدرت نمیتواند داد بگسترد... ولی همین قدرت اگر وسیله دادگستری به جمشید میدهد، چون از حد گذشت باری کار او را به جنون میکشاند، تا جایی که خود را خدا میداند. این است خصیصه شگفت قدرت. نه میتوان از آن گذشت و نه میتوان آسان مهارش کرد. و این نه در جهان اسطوره که در عالم واقعیت نیز صادق است.» هنوز خاطره جمعی بسیاری از ما یاری میکند که چند سال پیش احدی از آحاد عدالتخانه در پی صدور حکمی ادعا کرد که اختیارات دادستان از اختیارات خداوند به اندازه یک بند انگشت کمتر است!
قدرت هنگامی تبدیل به تراژدی میشود که انسان نتواند بر امیال سیری ناپذیرش، لجام زند و آن را در اختیار گیرد. در این صورت به هر وسیلهای هرچند غیراخلاقی تمسک میجوید تا به مقصود نظر نایل آید و موانع را از پیش پای خود یکان یکان بردارد. نمونه ملموس و عینی تراژدی قدرت را بهسادگی دکتر رحیمی بیان میکند: «هرکسی در احوال کارمندی دقت کند به زودی درخواهد یافت که تمایل صندلیپرستانه تا چه حد قوی است و انسان معمولاً برای نشستن بر فلان میز چه کارها که نمیکند و چه تملقها که نمی گوید.»
اگرچه فرجام کار را خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری برای تشنگان قدرت بهطور خلاصه شرح میدهد: «خودِ دنیا روی به کسی نهد که از آن مُعرض (روی گردان) باشد و از کسی امتناع کند که بر آن حریص بود.» البته در بین توانمندان برای کسب قدرت هستند کسانی که به آن التفاتی ندارند و سایرین را شایستهتر میدانند، هرچند تعدادشان کم شمار است.
در قابوسنامه حکایت جالبی بدین مضمون نقل شده است: «چنانکه سلطان طغرل بیک خواست که از وزرای خراسان کسی را وزارت دهد، دانشمندی را اختیار کردند و آن دانشمند را ریشی تا به ناف بود سخت طویل و عریض، او را احاطه کردند و پیغام سلطان به وی دادند که وزارت خویش نامزد تو کردیم، باید کدخدایی ما به دست گیری، که از تو شایستهتر کسی را نمیبینم درین وزارت. دانشمند گفت: خداوندِ عالم را بگویید که ترا هزار سال بقا باد، وزارت پیشهای است که آن را بسیار آلت (ابزار و مایه) بهکار همی باید و از همه آلت با بنده جز ریش نیست، خداوند به ریش بندهی دعاگو غَره نشود و این خدمت کسی دیگر را فرماید.»