دوشنبه / ۱۹ شهریور ۱۴۰۳ / ۱۱:۳۴
کد خبر: 24272
گزارشگر: 464
۵۵۶
۸
۰
۱۳
یادداشت| مجید صافی

شهد شوق کودکانه

شهد شوق کودکانه
اهل اهواز هستم. بچه که بودم و هنوز به مدرسه نمی رفتم، شوق خاصی در رفتن به خانه بی بی ( مادر بزرگ) در خیابان قدیمی نادری اهواز داشتم. خانه ای دوره ساز سرشار از بوی آجر، با درختان نارنج در باغچه کوچک اش، و حوضی کوچک در وسط حیاط آن، برای آبتنی روزهای گرم. و یک دنیا محبت های بی بی.

آسیانیوز - خاطرم می آید یک روز که به خانه بی بی رفته بودیم، پدرم نیز آمد و یک خبر خوش به من داد: دیگر خانه بی بی زندگی می کنیم. و چه شهد شوقی را کودکانه از شنیدن این خبر تجربه کردم که قابل توصیف نیست. سال ها بعد متوجه شدم که خانه خودمان در اهواز، مورد اصابت توپخانه دشمن قرار گرفته است و امکان زندگی در آن نبود!

وقتی صدای آژیر قرمز، در فضای شهر می پیچید، بی بی دست مرا می گرفت و در گوشه یک اتاق، خانه ای از بالش و متکا برایم درست می کرد و مرا در آن خانه نرم بالشی قرار می داد. و چه شهد شوقی داشتم وقتی صدای آژیر قرمز می شنیدم و بی بی خانه بالشی را برای بازی من درست می کرد. سال ها بعد به این می اندیشیدم که اگر خانه بی بی مورد بمب باران قرار می گرفت، آن بالش ها و متکا ها، در مقابل ریزش چند آجر دوام می آوردند!

پشت بام خانه بی بی مکان با صفایی بود که گاهی آنجا رخت خواب پهن می شد و من در کنار بی بی قصه های او را گوش می دادم و ستاره های آسمان را می دیدم تا بخوابم. اما از وقتی که در خانه بی بی ساکن شدیم، دیگر برای خوابیدن به پشت بام نرفتیم. بلکه هر روز صبح ،شهد شوق کودکانه ای داشتم،که پله های پیچ در پیچ پشت بام را بالا بروم و آنجا تکه های ترکش هایی را که بر روی پشت بام بود، جمع کنم. فلزاتی ریز و درشت و با شکل های متنوع. اگر یک تکه بزرگ پیدا می کردم، خیلی خوشحال می شدم. هر چند پیدا کردن تکه های کوچک نیز، شوق ریزبینی و تیزبینی را در من ایجاد می نمود. سال ها بعد دریافتم که آن ترکش ها حتی آن کوچکترین شان، سفیر مرگ بودند در صورت اصابت!

خانه بی بی، نزدیک بلوار اصلی خیابان قدیمی نادری اهواز بود. بلواری با درختان نخل بلند اش در وسط و بوته های سبزی و گلی در بین شان. بعد از ظهر ها تفریح من و بی بی این بود که از خانه با ظرف، آب ببریم و درختان و بوته ها را سیراب کنیم. و چه شهد شوقی داشت آب دادن به درختان با کاسه های آب. سال ها بعد فهمیدم ،آن زمان که مشغول آب دادن به درختان بودیم با آن شوق وصف ناپذیر، دشمن به پشت دروازه های شهر اهواز رسیده بود و شهر خالی از سکنه شده بود و پدر و مادرم نیز در بیمارستان به کمک مجروحان جنگ رفته بودند!

سال ها بعد، کتاب تاریخ پانصد ساله خوزستان، نوشته جناب کسروی، را مطالعه نمودم و متوجه شدم پانصد سال تاریخ این سرزمین حکایت جنگلی است که پانصد سال سرتاسر نزاع و جنگ و درگیری و کشتار بوده است!!!

سال ها بعد به کشور سوییس مهاجرت نمودم و در آنجا متوجه شدم که یکی از افتخارات مردمان آن سرزمین این است که، بیش از هفتصد سال دور از جنگ بوده اند. با خود اندیشیدم آیا می شود روزی در سرزمین خودمان ایران، برای تاریخ بنویسیم که هزار سال است دور از جنگ و درگیری هستیم! و تاریخ چند هزار ساله جنگ هایمان را با هزار سال صلح امتداد دهیم؟!؟ چرا که نه! از امروز که شروع کنیم هزار سال بعد به آن می رسیم!!!

وقتی حافظ شیرازی ،شاعر این سرزمین می فرمایند:

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه!

چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند!

معلوم می شود که انسان در این کره خاکی، تجربه هفتاد و دو جنگ همزمان را هم داشته است!!!

شهد شوق قدرت، شهد شوق ثروت، شهد شوق اعتقاد، ... و یا شهد شوق جهل کودکانه ای نیاز است تا درد جنگ ها احساس نشود!!!

از آن سال های کودکی، بسیار گذشته. خانه قدیمی بی بی و محله شان در خیابان نادری اهواز، به همت شهرداری، تبدیل به مجتمع بزرگ تجاری کارون شده است. بی بی هم از این دنیا رفته. اما خاطرات خانه بی بی، اندیشه ای را در من روشن نمود. اندیشه جهل جنگ و شهد شوق اش!!!!!

مجید صافی
اهواز
شهریور ١٤٠٣

https://www.asianewsiran.com/u/fcJ
اخبار مرتبط
به امید روزی که هزار سال بعد در این سرزمین... نامه های یک کارگر، یک معلم، یک جوان، یک هنرمند، یک منتقد، یک کودک کار، یک اندیشمند، یک زن دردمند و... به دست رهبر این حکومت برسد!
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
نرگس
۱۴۰۳/۰۶/۱۹
0
0
1

به امید صلحی پایدار در تمام دنیا!

داود رضایی
۱۴۰۳/۰۶/۱۹
5
0
1

بسیار زیبا و به نظر میاد که همچنان یک آرزوی دست نیافتنی باشه برای خوزستان ، ایران و برای کل خاورمیانه

نسیم
۱۴۰۳/۰۶/۲۰
0
0
1

واااای عالی بود کلی خاطره ی قشنگ برام زنده شد 🤩🤩🤩🤩🤩 به امید دنیایی پر از صلح و آرامش

مالک
۱۴۰۳/۰۶/۲۰
5
0
1

خیلی عالی و قشنگ بود موضوع👌👌👌👏👏���� جنگ تو خوزستان بیشترین اسیب داده و چ مردم غیور ایران مخصوصا خوزستان ک جان فشانی کردن. دزفول خودمون چقدر ک شهید ندادن هرخانواده دزفولی دست کم یک شهید دادن.روحشان شاد

محمد
۱۴۰۳/۰۶/۲۰
0
0
1

بسیار عالی با توصیفی حرفه ای🙏

مریم
۱۴۰۳/۰۶/۲۱
5
0
1

بسیار عالی نگارش شده است. متن زیبا که احساس کودکانه را بهمراه اضطراب جنگ بخوبی نشان می دهد‌. موفق و پیروز باشید.

فرزاد
۱۴۰۳/۰۶/۲۱
0
0
1

نوشته ای زیبا که دنیای کودکانه را با خشونت جنگ در هم آمیخته و با ملایمت به سختی های آن روزگار می پردازد.... بر من واجب شد تا کتاب جناب کسروی را هم مطالعه نمایم شهد قدرت و ثروت برای هر انسانی شیرین است اما در سوییس ظاهرا شعر «گرگ» فریدون مشیری شاعر توانای ایران زمین را بارها از بر خوانده اند و جان گرگ خودشان را در جوانی گرفته اند...... شاد و برقرار باشید

مجید جمشیدی
۱۴۰۳/۰۶/۲۲
0
0
1

هفت مهر روز آتش نشانی در تاریخ ۷ مهر ۱۳۵۹ تانک فرم آبادان مورد اصابت موشک‌های عراق گرفت که جمعی از آتش نشانان آبادان شهید شدن و این روز به نام آتش نشانی نام گذاری شد.


تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید