به گزارش آسیانیوز، امروزه اغلب توسعه مترادف با برنامهریزی قلمداد می شود و تصور می گردد که جامعه مانند یک ماشین، قابلیت کنترل و هدایت دارد اما تا پیش از قرن ۲۰، توسعه مسالهای مربوط به زیرساخت های نهادی به شمار میرفت.
آدام اسمیت توسعه را نتیجه گسترش تقسیم کارِ حاصل از نهادهایی نظیر مالکیت خصوصی، پولیسازی مبادلات، حذف محدودیتهای تجاری، تداوم تولید و مبادله تخصصی میدانست.
از دید او مرز تقسیم کار، وسعت بازار است لذا توسعه مستلزم گسترش بازارهاست. از نگاه متفکران پیش از قرن ۲۰، منشا توسعه اتخاذ نهادهایی است که به نظام «آزادی طبیعی» و یا همان دولت محدود و نگهبان شب مورد تاکید در لیبرالیسم کلاسیک نزدیک میشود.
-------------
بیشتر بخوانید
بعد از دو شهر جنگ زده؛ تهران «ضعیف ترین شهر جهان» برای زندگی شد+عکس
-------------------------------------
اما در قرن ۲۰ سوال غیرمستقیم «برای توسعه چه زیرساختهای نهادی نیاز است؟» به سوال مستقیم «برای توسعه چه ترکیبی از سیاستهای اقتصادی اجرایی از سوی دولت نیاز است؟» تغییر یافت و برنامهریزی مناسب جای تمرکز بر قوانین و نهادها را گرفت. سه تحول مهم این تغییر را رقم زد:
1. غلبه رویکرد پوزیتیویستی در اقتصاد
با همهگیری رویکرد تعادلی در اقتصاد، نهادها کاملا از نظریه اقتصادی جریان اصلی حذف و یک نظریه انتخاب در خلا پدید آمد. با بالا گرفتن تب علمی بودن، اقتصاددانان به صرافت ارائه نظریهای فاقد جهتگیری ارزشی مثل علوم طبیعی افتادند. ماهیت کنشگر و بستری که در آن کنش میکند کاملا حذف شد. مساله انتخاب از چارچوب نهادی آن جدا و به مساله تخصیص ایستا تبدیل شد.
هایک درمورد به دام افتادن اقتصاددانان در خوانشهای تعادل محور در اقتصاد در پی ورود گسترده پوزیتیویسم هشدار داد. پوزیتیویسم با مشروعیت زدایی از مطالعه ایدئولوژی بعنوان یک مؤلفه مهم در نظریه اجتماعی، به برداشته شدن تمرکز از زیرساختهای نهادی کمک کرد. بی شک نهادهای سیاسی، حقوقی و اقتصادی بر اساس نظامهای فکری ایدئولوژیک تداوم می یابند.
------------
بیشتر بخوانید
دشمن بزرگ در راه است/«خشکسالی وسیع» ایران را نابود می کند
----------------------------------------
یعنی استوار ماندن هر نهاد اجتماعی نیازمند افرادی باورمند به اندیشهای است که آن نهاد بر بنیان آن شکل گرفته. پوزیتیویسم بعلت ترس از مبارزات ایدئولوژیک در پی حذف همه گزارههای تجربی غیرقابل آزمون از علم بود. تعادل که به دغدغه تازه علم اقتصاد تبدیل شده بود با ترکیب رویکرد پوزیتیویستی، تمام سوالاتی که آدام اسمیت در مورد ماهیت و علل توسعه اقتصادی و شکوفایی پایدار مطرح میکرد، از میدان بدر کرد. پرداختن به زیرساختهای نهادی توسعه پایدار غیرعلمی و اندازهگیری به تنهایی مساوی علم دانسته شد
2. انقلاب بلشویکی روسیه
شکست اولیه سیاستهای کمونیستی در دهه۱۹۲۰ به بحثهای طولانی میان اقتصاددانان شوروی در مورد توسعه صنعتی منجر شد که اقتصاد توسعه مدرن، مدل استالینیستی صنعتی شدن و سیستم برنامهریزی ۵ساله از بطن آن متولد شد. استدلال شد که صنعتیسازی و اشتراکیسازی اجباری برای تبدیل یک اقتصاد عقبمانده به قدرت صنعتی پیشرفتهای که بتواند از خود مقابل محاصره خصمانه سرمایهداری دفاع کند، ضروری است.
همزمان با رکود ۱۹۲۹ و تزلزل ایمان به بازارآزاد در غرب، گزارشات اولیه شوروی از موفقیت این برنامهها و در ادامه نتیجه جنگ جهانی دوم توجهات را به این تحفه تازه بلشویکی جلب کرد. مدلی که مانع از افتادن شوروی به ورطه رکود بزرگ شده و پیروزی بر نازیسم را به ارمغان آورده بود. دیگر جهان به کشورهای «توسعهیافته سرمایهداری» و «توسعهنیافته غیرسرمایهداری» تقسیم نمیشد؛ طبقه بندی تازهای متولد شد که کشورها را به جهان اول (اقتصادهای توسعه یافته سرمایه داری)، جهان دوم(توسعه یافته سوسیالیستی) و جهان سوم (توسعه نیافته) تقسیم میکرد
3, انقلاب کینزی در اقتصاد
کینز بر این نظر سوسیالیستی صحه گذاشت که سرمایهداری ذاتا بیثبات است. در دیدگاه او، رکود بزرگ پیامد سقوط تقاضای کل تلقی میشد که بطور دورهای و در پی سرمایهگذاریهای آشفته بوجود میآمد و لذا نمیتوان به بازار برای تصحیح خودکار پیامدهای سیستمی خطاهای فعالان اقتصادی خصوصی اعتماد کرد.
در دید کینز لسهفر مرده بود. او در ۱۹۳۳ اظهار کرد که آزمایشات اجتماعی بزرگ در ایتالیا(فاشیسم)، آلمان(سوسیالیسم ملی) و روسیه(کمونیسم) میتواند راه آینده سیاست اقتصادی را نشان دهد. در این دوران کشورها یک به یک پیشفرضهای قدیمی لیبرالیسم کلاسیک را کنار گذاشتند.
دیگر تاثیر مهم انقلاب کینزی ابداع کلهای تجمعی از جمله «تولید ناخالص داخلی» بود که ابزاری برای سنجش عملکرد در اختیار اقتصاددانان و دولتها قرار داد. توسعه اقتصادی با رشد اندازهگیری شده در درآمد سرانه مترادف شد./
منبع: @Radicall_q