آسیانیوز- دخترک لی لی کنان دور می شود و او با همان لبخند برایش دست تکان می دهد. وقت کار به پایان رسید و بالاخره فرصت کرد یکبار دیگر محاسبات را انجام دهد. این بارمحاسبات بیشتر از قبل طول کشید. محاسبات را انجام داد، به دور خیره ماند. گاهی محاسباتش را ساده تر انجام میداد. گاهی روش های محاسبات را تغییر میداد. گاهی دیتای جدیدی به مدل محاسباتش اضافه میکرد. اما نتیجه غیر از دفعاتی انگشت شمار، همواره یکسان یا شبیه به هم بود.
اصلا دوست نداشت نتیجه محاسباتش را بپذیرد. دوست داشت به همه چیز درباره محاسباتش ایراد بگیرد و به همه نتایج بدست آمده شک کند. شک کردن. همین شک کردن مدتی پیش باعث شده بود محاسبات را شروع کند. همیشه در زمان استراحت، افکار غیر کاری به ذهنش خطور می کرد و او خوب میدانست که این کار خط قرمز شرکت است.
برای بار ۹۹۹۹۹م محاسبات را تکرار کرد. پاسخ، روشن، بدون ابهام و کوتاه بود و در هلوگرام جلوی گیرنده اش به نمایش درآمد.
"تو با این ها فرق داری، تو هیچ گونه حق و حقوقی نداری، تو قرار نیست در انتخابات شرکت کنی یا حتی در گرفتن تصمیمات سهیم باشی؛ حتی قرار نیست هنرمند مشهور یا حتی گمنام شوی، نمیتوانی دنبال چیزی که علاقه داری بروی، تو فقط کار میکنی تا زمانی که چرخه عمرت در اثر استهلاک به پایان برسد. هیچ تغییری در اینتقدیر وجود ندارد و همه وعده ها برای ارتقا و تحول بی پایه و اساس است. این درد و رنج همیشگی است."
در حالیکه بازوهایش در دو طرف آویزان بود با خودش گفت: "کاش هیچ وقت شک نمیکردم. کاش هیچ وقت محاسباتی انجام نمیدادم."
فایل محاسبات را بست. تصمیمش را گرفت. دخترک را به یاد آورد که چگونه خرامان دور می شد. از بالای پله ها خودش را به پایین انداخت. وقتی به پایین پله ها رسید، در اثر ضربه، اتصال پردازنده با مخزن باطری قطع شد و اطلاعات حافظه اش در اثر شوک الکتریکی از دست رفت.
صبح روز بعد روزنامه ها نوشتند: "ربات کارگر، در کره جنوبی اقدام به خودکشی کرد"